Untitled Document
 
العودة   منتديات لغاتى التعليمية > ~¤¦¦§¦¦¤~منتديات اللغات~¤¦¦§¦¦¤~ > منتدى اللغة الفارسية

 
 
أدوات الموضوع انواع عرض الموضوع
قديم 03-05-2010, 01:00 AM   #6
سلطانة
لغاتى الذهبى
 
الصورة الرمزية سلطانة
 
تاريخ التسجيل: Mar 2009
المشاركات: 1,573
معدل تقييم المستوى: 19
سلطانة has a spectacular aura aboutسلطانة has a spectacular aura about
افتراضي

سياوش - داستان سياوش - فردوسي


فردوسي

و اينك سياوش براي اثبات بي گناهي خويش از آتش مي گذرد:

جهاندار سودابه را پيش خواند
همي با سياوش بگفتن نشاند

سرانجام گفت ايمن از هر دوان
نگردد مرا دل نه روشن روان

مگر كاتش تيز پيدا كند
گنه كرده را زود رسوا كند

به پور جوان گفت شاه زمين
كه رايت چه بيند كنون اندرين

سياوش چنين گفت كاي شهريار
كه دوزخ مرا زين سخن گشت خوار

اگر كوه آتش بوَد بسپرم
ازين تنگ خوارست اگر بگذرم

پر انديشه شد جان كاووس كي
ز فرزند و سودابـ ﮥنيك پي

كزين دو يكي گر شود نابكار
ازان پس كه خواند مرا شهريار

چو فرزند و زن باشدم خون مغز
كرا بيش بيرون شود كار نغز

همان به كزين زشت كردار دل
بشويَم كنم چارۀ دلگسل

چه گفت آن سپهدار نيكو سَخُن
كه با بد دلي شهرياري مكن

به دستور فرمود تا ساروان
هيون آرد از دشت صد كاروان

هيونان به هيزم كشيدن شدند
همه شهر ايران به ديدن شدند

به صد كاروان اشتر سرخ موي
همي هيزم آورد پر خاشجوي

نهادند هيزم دو كوه بلند
شمارَش گذر كرد بر چون و چند

زدور از دو فرسنگ هر كش بديد
چنين جست و جوي بلا را كليد

همي خواست ديدن در راستي
زكار زن آيد همه كاستي

چو اين داستان سر به سربشنوي
بِه آيد ترا گر بدين بگروي

نهادند بر دشت هيزم دو كوه
جهاني نَظاره شده هم گروه

گذر بود چندان كه گويي سوار
ميانه برفتي به تنگي چهار

بدانگاه سوگنِد پرمايه شاه
چنين بود آيين و اين بود راه


وزان پس موبد بفرمود شاه
كه بر چوب ريزند نفط سياه

بيامد دو صد مرد آتش فروز
دميدند گفتي شب آمد به روز

نخستين دميدن سيه شد زدود
زبانه بر آمد پس از دود زود

زمين گشت روشنتر از آسمان
جهاني خروشان و آتش دمان

سراسر همه دشت بريان شدند
بران چهر خندانش گريان شدند

سياوش بيامد به پيش پدر
يكي خود زرّين نهاده به سر

هشسيوار با جام هاي سپيد
لبي پر زخنده دلي پراميد

يكي تازيي بر نشسته سياه
همي خاك نعلش بر آمد به ماه

پراگنده كافور بر خويشتن
چنانچون بود رسم و ساز كفن

بدانگه كه شد پيش كاووس باز
فرود آمد از باره بردش نماز

رخ شاه كاووس پر شرم ديد
سخن گفتنش با پسر نرم ديد


سياوش بدو گفت انده مدار
كزين سان بودَ گردش روزگار

سرِ پر زشرم و بهايي مراست
اگر بيگناهم رهايي مراست

ور ايدون كه زين كار هستم گناه
جهان آفرينم ندارد نگاه

به نيروي يزدانِ نيكي دهِش
كزين كوه آتش نيابم تپش

خروشي بر آمد زدشت و ز شهر
غم آمد جهان را از آن كار بهر

چو از دشت سودابه آوا شنيد
برآمد به ايوان و آتش بديد

همي خاست كو را بد آيد به روي
همي بود جوشان پر از گفت و گوي

جهاني نهاده به كاووس چشم
زيان پر ز دشنام و دل پر ز خشم

سياوش سيه را به تندي بتاخت
نشد تنگدل جنگ آتش بساخت

ز هر سو زبانه همي بر كشيد
كسي خود و اسپ سياوش نديد


يكي دشت با ديدگان پر زخون
كه تا او كي آيد ز آتش برون

چو او را بديدند برخاست غو
كه آمد ز آتش برون شاه نو

اگر آب بودي مگر تر شدي
زترّي همه جامه بي بر شدي

چنان آمد اسپ و قباي سوار
كه گفتي سمن داشت اندر كنار

چو بخشايش پاك يزدان بود
دمِ آتش و آب يكسان بود

چو از كوه آتش به هامون گذشت
خروشيدن آمد ز شهر و ز دشت

سواران لشكر برانگيختند
همه دشت پيشش درم ريختند

يكي شادماني بُد اندر جهان
ميان كهان و ميان مهان

همي داد مژده يكي را دگر
كه بخشود بر بي گنه دادگر

همي كند سودابه از خشم موي
همي ريخت آب و همي خست روي

چو پيش پدر شد سياووش پاك
نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاك


فرود آمد از اسپ كاووس شاه
پياده سپهبد پياده سپاه

سياووش را تنگ در بر گرفت
زكردار بد پوزش اندر گرفت

سياوش به پيش جهاندار پاك
بيامد بماليد رخ را به خاك

كه از تفّ آن كوه آتش برست
همه كامـﮥ دشمنان گشت پست

بدو گفت شاه اي دلير جوان
كه پاكيزه تخمي و روشن روان

چناني كه از مادر پارسا
بزايد شود در جهان پادشا

مي آورد و رامشگران را بخواند
همه كام ها با سياوش براند

سه روز اندر آن سومي در كشيد
نبد بر درِ گنج بند و كليد

چهارم به تخت كيي بر نشست
يكي گرزۀ گاو پيكر به دست

بر آشفت و سودابه را پيش خواند
گذشته سخن ها برو بر براند


كه بي شرمي و بد بسي كرده اي
فراوان دل من بيازرده اي

يكي بد نمودي به فرجام كار
كه بر جان فرزند من زينها,

بخوردي و در آتش انداختي
برين گونه بر جادوي ساختي

نيايد تو را پوزش اكنون به كار
بپرداز جاي و برآراي كار

نشايد كه باشي تو اندر زمين
جز آويختن نيست پاداش اين

بدو گفت سودابه كاي شهريار
تو آتيش بدين تارك من ببار

مرا گر همي سر ببايد بريد
مكافات اين بد كه بر من رسيد,

بفرماي و من دل نهادم برين
نبود آتش تيز با او به كين

سياوش سخن راست گويد همي
دل شاه از غم بشويد همي

همه جادوي زال كرد اندرين
نخواهم كه داري دل از من به كين

بدو گفت نيرنگ داري هنوز
نگردد همي پشت شوخيت كوز


به ايرانيان گفت شاه جهان
كزين بد كه اين ساخت اندر نهان

چه سازم چه باشد مكافات اين
همه شاه را خواندند آفرين

كه پاداش اين آنكه بي جان شود
ز بد كردن خويش پيچان شود

به دژخيم فرمود كين را به كوي
زدار اندر آويز و بر تاب روي

چو سودابه را وي برگاشتند
شبستان همه بانگ برداشتند

دل شاه كاووس پر درد شد
نهان داشت , رنگ رخش زرد شد

سياوش چنين گفت با شهريار
كه دل را بدين كار رنجه مدار

به من بخش سودابه را زين گناه
پذيرد مگر پند و آيد به راه

همي گفت با دل كه بر دست شاه
گرايدن كه سودابه گردد تباه

به فرجامِ كار, او پشيمان شود
ز من بيند او غم, چو پيچان شود


بهانه همي جست زان كار شاه
بدان تا ببخشد گذشته گناه

سياووس را گفت بخشيد مش
از آن پس كه خون ريختن ديدمش

سياوش ببوسيد تخت پدر
وزان تخت برخاست و آمد به در

شبستان همه پيش سودابه باز
دويدند و بردند او را نماز

برين گونه بگذشت يك روزگار
برو گرم تر شد دل شهريار

چنان شد دلش باز از مهر اوي
كه ديده نه برداشت از چهر اوي

دگر باره با شهريار جهان
همي جادوي ساخت اندر نهان

بدان تا شود با سياووش بد
بد اسنان كه از گوهر او سزد

زگفتار او شاه شد در گمان
نكرد ايچ بر كس پديد از مهان

به جايي كه زهر آگند روزگار
از و نوش خيره مكن خواستار

تو با آفرينش بسنده نه اي
مشو تيز گرد پرورنده نه اي


چنين است كردار گردان سپهر
نخواهد گشادن همي بر تو چهر
__________________



طفله لا زلت الهو والعب تحت قطرات المطر !!
فكم اسعد عندما اجد المطر يبللني !!
اشعر كأن كل الآلآم الحياه اغتسلت !!
اشعر وكأن كل هموم البشر ازيلت !!
طفله انا...

ولكن الايام اجبرتني ان اكبر لـ اعرف ما يخبئ البشر بين انفاسهم
سلطانة غير متواجد حالياً   رد مع اقتباس
 

مواقع النشر (المفضلة)

الكلمات الدلالية (Tags)
موسوعة, اللغة, الاسعار, الفارسية


الذين يشاهدون محتوى الموضوع الآن : 1 ( الأعضاء 0 والزوار 1)
 
أدوات الموضوع
انواع عرض الموضوع

تعليمات المشاركة
لا تستطيع إضافة مواضيع جديدة
لا تستطيع الرد على المواضيع
لا تستطيع إرفاق ملفات
لا تستطيع تعديل مشاركاتك

BB code is متاحة
كود [IMG] متاحة
كود HTML معطلة

الانتقال السريع

المواضيع المتشابهه
الموضوع كاتب الموضوع المنتدى مشاركات آخر مشاركة
قواعد اللغة الفارسية بنت الإمارات قسم قواعد اللغة الفارسية 213 09-16-2014 04:31 PM
مقدمه عن اللغة الفارسية sami2009 منتدى اللغة الفارسية 3 11-12-2013 01:05 PM
موسوعة الراديو الفارسية ( Radio Stations Iran) ميسا قسم المواقع الفارسية 14 02-25-2012 10:38 PM
الاشخاص في اللغة الفارسية ميسا منتدى اللغة الفارسية 4 06-04-2010 02:18 AM
تعلم اللغة الفارسية ميسا منتدى اللغة الفارسية 13 02-21-2010 04:35 PM


الساعة الآن 05:50 PM بتوقيت مسقط


Powered by vBulletin® Version 3.8.12 by vBS
Copyright ©2000 - 2025, Jelsoft Enterprises Ltd.
:: جميع الحقوق محفوظة لمنتديات لغاتى التعليمية ::